بارانباران، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 25 روز سن داره

معجزه زندگی من

8ماهگی

دخترکم دیگه چاردست وپامیری به چه سرعتی... باباتو صدامیزنی گاهیم منو!!غذا هم میبینی میگی ممه. .دس دسی میکنی. تاحالا خیلی آروم بودی عشق بود وزندگی.ولی دیگه نمیشه جمعتکرد.چاردست وپامیخوای دنیا رو فتح کنی!من همیشه نگاهم به تو.به موقعیت خطرناک که نزدیک میشی مثه عقاب میپرم نجاتت میدم که البته روزی 100 دفعه در موقعیت خطر قرار میگیری!! دیگه هیچ وقتی برای خودم ندارم.تا بیداری که باید پیشت باشم.بلندمیشم برم نققققققق گریههههههه.وقتیم خوابی که خوابت ازخواب گلم سبک تره.باز نباید تکون بخورم مبادا بیدار شی.کلا خواب تعطیله درطول روز دوسه تا چرت یه ربع نیم ساعته بیشترنمیزنی این روزا بابایی سخت مشغول کارای نوشتن پایان نامه وآماده شدن برای دفاعه.ط...
1 مهر 1393

7ماهگی

دیگه دوتا دندون کوچولو تو فک پایینت داری.خیلی ناناز شدی همش قربون صدقه دندونات میریم!البته گازم میگیری دیگه شیطوووون.یه تیکه نونو بدم دستت لقمه های گنده گنده ازش میکنی!! غذاخور شدی واسه خودت!سوپ، سرلاک، حریره بادوم، پوره، کباب! خورش!! پلو!!!..... تادمرو میشی کمرت و زانوهات از رو زمین بلند میشه رو کف دست و نوک انگشت پاقرارمیگیری! گاهیم حالت چاردست وپامیگیری و خودتو تاب میدی و عقب و جلو میشی.به ندرتم یه زانوتو میاری جلو.چیزیو بخوای بگیری دراز میکشی ودستتو تاجایی که میشه یاری جلو.با پاهاتم به زمین فشارمیاری شاید یه میلیمتر اومدی جلوتر!!عجب موجودات جالبی هستین شماکوچولوها! گاهی میگی مم ماما بابا ولی اتفاقی و بی هدف با روروئکت میتازیی...
1 مهر 1393

6ماهگی

عزیز دلم فردای 6 ماهگی سفیدی دندونت دیده شد!خداروشکر اذیت نشدی.فقط یه روز دستت تو دهنت بود وآب دهنت جاری... دیگه تا میخوابونمت رو زمین دمرو میشی.اولش خوشم میومد بعد فهمیدم چه خطرناک شدی!!چون دیگه نمیتونی برگردی و گردنت خسته میشه سرت میفته پایین!نمیشه تنهات گذاشت... گاهیم کمرتو بلند میکنی وروی دستات قرار میگیری کم کم شروع کردم فرنی و حریره بادوم بهت میدم.نه خوشت میاد نه بدت میاد همیشه خنده رو ومهربونی موهات که تو 5ماهگی کلیش ریخته بود دیگه کم کم دراومده وجایگزین شده واکسن 6ماهگیت درد داشت وشب تب مختصری داشتی.دیگه خداروشکرنداری تا یک سالگی وزنت 8200 اولین باری که فرنی خوردی ...
1 مهر 1393

عکس های آتلیه عروسکم

با اینکه آقای عکاس زیاد حوصله نداشت و وقت نمیزاشت عکساتو دوس دارم خوشگلم.  اولین عکس تو پوست تخم مرغ نشستی که چون هنوز خوب نمیشینی و پوست تخم مرغه هم لبه هاش تیز بود این خز رو گذاشت که زیاد جالب نشد. اما اون خنده اتو عشقهههههههههههه.این عکسو قاب گرفتیم گذاشتیم پیش تلویزیون هی نگاش میکنیم قربون صدقه اش میریم چون از روی عکس عکس گرفتم تار شده ...
25 تير 1393

5ماهگی

عزیز دلم دیگه واسه خودش خانومی شده این ماه خیلی اینورو اونور رفتیم خدارو شکر تومهمونیا و جشنها خیلی آرومی و نمیترسی.دلبری میکنی حسابی به همه لبخند میزنی و غان غان میکنی! به سفره و غذا علاقه عجیبی داری و میخوای به خوراکیا حمله کنی!چند قطره آب میوه یا نوک قاشق ماست میزارم دهنت.قاشقو میارم طرفت دست و پامیزنی و خوشحالی میکنی میخوای قاشقو ازم بگیری. رو پای من نمیخوابی و کمرتو بلند میکنی و غر میزنی.رو پای هرکی غیر من خوب میخوابی.مخصوصا بابایی! باید شیشه اتو عوض کنم.120 تا شیر که درست میکنم هنوز گشنته.60 تا دیگه هم درست میکنم تاسیر شی اینروزا جام جهانیه.میشینی رو پای بابا و بادقت فوتبال میبینی دل بابابزرگا و مادرجونا واست یه ذر...
3 تير 1393

4ماهگی

دخترم روز واکسن 4 ماهگیت 6کیلو ونیم شده بودی الان دیگه هوشیارتر از قبلی از آب وگل دراومدی ساعت 10:30 تا 11 شب دیگه میخوابی دستتو بطرف اجسام دراز میکنی وسعی میکنی بگیریش واسه منو بابایی خوشحالی میکنی و دست و پامیزنی.بادیدن غریبه ها غریبی میکنی!! 90 درجه میغلطی بقیه عکسها در ادامه مطلب ...
3 تير 1393

سه ماهگی

اینروزهام پر از کارهای تکراری ولی شیرینه. شیر دادن آروغ گرفتن پوشک عوض کردن بازی کردن و رقصیدن و خندیدن حموم کردن لالایی خوندن و در آغوش تو خوابیدن........ عزیزکم 6کیلو شده و غلت 90 درجه میزنه! وقتی با ناز میخندی قیافت اینجوری میشه:گردن کج متمایل به شونه، چشمها محکم بسته، دهن نیم متر باز!،زبون چسبیده به سقف دهن و خنده با صدای ذوق!!!! سوال اینروزای من از بابایی:بنظرت سردش نیس؟گشنشه؟خوابش میاد؟دلش درد میکنه؟آروغ داره؟چند دقیقه دیگه میخوابه؟بابایی هم به همه سوالاتم جواب میده با اعتماد بنفس و جالبه که اکثرا هم درست میگه.از من بهتر شناختت!! چیکار کردی اینجور عاشقت شدیم دخترک؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 13بدر   خنده از ته دل!: ...
16 ارديبهشت 1393

یک ماهگی

شیرم بعد 3روز اومد.سیرابی و گردن و قرص شیرافزا میخورم زردی خیلی کم داشتی که نیازی به دکتر رفتن نبود نمیدونم چرا خوب وزن نمیگیری.هر شب یه وعده شیرخشک بهت میدم.فقط 150 گرم اضافه کردی تا 20 روزگی صورتت جوشای قرمز زده دکتر میگه اگزماست.بادارو خوب شدی ناخونای تیزو بلندی داری ولی کسی جرات نداره کوتاهشون کنه.آخه خیلی نرمه.فعلا دستکش میپوشی گن چقد خوبه زود شکممو کوچیک کرد وتونستم سرپاشم 18 روزگی یه جشن کوچولو برات گرفتیم که خوش نگذشت! 25 روزگی اومدیم خونه خودمون عکس در ادامه مطلب   روز دوم روز سوم روز هفتم 13روزگی     ...
16 ارديبهشت 1393

دوماهگی

روزای اولی که اومدیم خونمون منو بابایی دوتایی مینشستیم بالا سرت! من به هیچکاری نمیرسیدم.انگار نباید یه لحظه هم تنها میزاشتمت! دوستامون اومدن خونمون دیدنت.همه ذوققققققتو میکنن بعد ازحموم 40 روزگی خودم بردمت حموم!!خیلی کیف داشت! کم کم راه افتادم چطوری باید باوجود تو به کارای خونه هم برسم. زمستون بود وسرد.منو تو تو اتاق خواب حبس بودیم! عید امسال رشت بودیم.عمه و عموت تازه دیدنت.ذوووووووووق!! به نظر بزرگترا توخیلی لاغری!!دیگه دارم روزی چندوعده شیرخشک بهت میدم 50 روزگیت شده بودی 4300 عکس در ادامه مطلب خواب ناز بعد از حموم 40روزگی: 5صبحه ولی خواب نداری! عید93...
16 ارديبهشت 1393